راستش هیچوقت فکرش هم نمیکردم که مادرم که همیشه مثل کوه پشتم بود سرم داد بزنه اونم به خاطر اینکه طرف برادرم رو گرفتم و گفتم این طفل معصوم هم راست میگه خب ! هیچی دیگه الان یه احساسی دارم شبیه به اینکه من چقدر اضافیم تو این خونه خدا کنه یه شهرستان دور قبول بشم اون موقع شاید دلشون تنگ شد برای چند دقیقه ای که وقتی بامن میگذرونن میگن انگار جز عمرمون حساب نمیشه عیب نداره بالاخره منم یه روزی موفق میشم و به همه ثابت میکنم اصرارم بی مورد نبود . الان بیشتر از هر وقت دیگه ای احساس
تنهایی میکنم اما میدونم که خدا هست و فقط همینه که میتونه ذره ای دلم رو قرص کنه خدیا خیلی دوستت دارم خیلی+ نوشته شده در شنبه شانزدهم دی ۱۳۹۶ساعت 20:27 توسط دختر فرورديني | اولين پست رسمي...
ادامه مطلبما را در سایت اولين پست رسمي دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : anteract بازدید : 19 تاريخ : جمعه 29 دی 1396 ساعت: 13:34